شهدای روستای خلیل آباد- شهرستان خمبن
آثار-عکس- وصیت نامه- دست نوشته- زندگی نامه 
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شهدای خلیل آباد- خمبن و آدرس shohadakhalilabad.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






برچسب‌ها:
[ یک شنبه 1 اسفند 1400برچسب:, ] [ 10:0 ] [ ابوالفضل براتیان ]


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 1 اسفند 1400برچسب:, ] [ 9:59 ] [ ابوالفضل براتیان ]

 


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 1 اسفند 1400برچسب:, ] [ 9:52 ] [ ابوالفضل براتیان ]

شهید قاسم آقایی

نام:ابوالقاسم                                                                                                

نام خانوادگی:آقایی

نام پدر:محمد ولی

-شناسه ملی

-

تاریخ تولد:12 اردیبهشت 1354

محل تولد شهر:خمین

محل تولد روستا:خلیل آباد

شماره شناسنامه:-

سن:21

مجرد

تحصیلات:دیپلم

تاریخ شهادت:17 خرداد 1375

محل شهادت:بوکان-گورکانی بیجار

نوع شهادت:دفاع مقدس

نحوه شهادت:حوادث ناشی از درگیری

محل دفن شهر:بهشت زهراء تهران قطعه 50 ردیف 23 شماره 10

نام عملیات:سوانع جنگی

رده خدمتی:سرباز

عضویت:سپاه

 

نام ناحیه:تهران

 

دوم شهریور ۱۳۵۴، در خمین چشم به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش، فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفدهم خرداد ۱۳۷۵، در گوره کانی بیجار بر اثر اصابت گلوله به قلب توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 1 اسفند 1400برچسب:, ] [ 9:48 ] [ ابوالفضل براتیان ]

وصیت نامه شهید محمد فلاحی

بسم الله الرحمن الرحیم

مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا (سوره أحزاب آیه ۲۳)
مومنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستن کاملا وفادار مانده اند و همه ی آنها در راه خدا شهید شده اند. عده ای از آنها منتظر شهادت بسر می برند و هیچ گونه تزلزلی در آنها بوجود نیامده و همچنان ثابت قدم می باشند.

 

خدایا تو به ما کمک کن تا از ثابت قدم ها باشیم خدایا یاریمان کن تا بر نفس عماره شیطان درونی پیروز شویم خدایا لیاقت شهادت به ما عطا کن خدایا تو کمکمان کن که تا زنده ایم برای تو باشیم و تا می توانیم در راه راست قدم برداشته و از دست آوردهای انقلاب اسلامی پاسداری کنیم خدایا ما را در راه خودت قرار بده خدا به من قلبی ده که خود در آن راه یافته باشی و به ما گوشی عطا کن تا اوای الهیت را از نغمه های شیطانی تشخیص دهم و به من چشمی ده تا راهم را ازمیان کوره راه ها بشناسم و به من پای ده تا براهی که شناخته ام ادامه دهم و به من دستی ده تا سنگلاخ هایی تا در راهم وجود دارد بردارم و در پایان شهادت ده تا به سرمنزل مقصود برسم  درود فراوان به امام زمان عج الله و با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی جهان امام عزیز و با درود به تمامی رزمندگان اسلام و یاوران امام زمان و نایب برحقش امام خمینی و با درود به امت حزب الله و همیشه در صحنه و با سلام به تمامی دوستان و آشنایانی که دوستی آنها بخاطر خدا و دشمنی آنها به خاطر خداست

اکنون که لطف خدا شامل شده و توفیق شرکت در جبهه را نصیبم کرده از تمامی برادران می خواهم که مرا حلال کنید تا اگر خدا لطفی کرد و شهادت نصیبم شد برادران مرا بخشیده باشند و از خانوداه و فرزندانم بعد از سلام حلایت میطلبم و جداً هم حلایت میطلبم چون میدانم که نتوانستم آنچنان که از یک بزرگ خانه انتظار می رود به آنها برسم ولی خود می دانند در راهی قدم برداشته بودم که بیشتر از این نمیتوانستم ولی از آنها می خواهم که مرا حلال کنند و از محسن می خواهم که به محض اینکه توانستند اسلحه به دست بگیرند اسلحه من را بردارند و از اسلام دفاع کنند مقداری هم قرض دارم که عبارت می باشند از مبلغ یک هزار و هشتصد تومان محمد طاهر گرامی و مبلغ که بیشتر از.... می باشد ولی نمیدانم خودش می داندو برادر رضا جعفری وبرادر حسین شفیعی هم مقداری طلبکار است که خودش می داند برادر حسن سجادی مقداری طلبکار است که خودش می داند و برادر محمد علی مرادی مقداری حساب دادم. از برادران تقاضا مندم که خودشان بیاییند و بگویند که این مبلغ پولها چقدر است و در ضمن اگر بنیاد شهید خانه دادند خانه خلیل آباد را به بسیج واگذار کنند و اگر فروختند دو سوم از پول آن را برای ساختن پایگاه خلیل آباد و یک سوم آن را هم قرض هایم را بپردازند و همسر من بعد از من قیوم بچه های من می باشد از خداوند بزرگ توفیق پیروزی اسلام به رهبری امام عزیز و یاوران او خواهانم و سلامتی روحانیت متعهد ... ان شاء الله


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 1 اسفند 1400برچسب:, ] [ 9:47 ] [ ابوالفضل براتیان ]

علی اصغر سلطانی از نسل سرافرازان تاریخ بشریت بود که به سال ۱۳۴1 در روستای خلیل آباد از توابع  شهرستان خمین دیده به جهان هستی گشود. نامش را علی‌اصغر نهادند تا همیشه یادآور مظلومیت و ظلم‌ستیزی باشد. کودکی را در رؤیاهای کودکانه‌اش گذراند و پا به مدرسه گذاشت. همین‌ که خواندن و نوشتن را آموخت، نیاز مادی و اقتصادی او را وادار به ترک مدرسه کرد و همچنان دوشادوش پدری زحمتکش به کار و فعالیت پرداخت تا به سن جوانی رسید و ازدواج کرد و برای کار به شهرستان آشتیان مراجعت کرد که ثمره ازدواج او سه فرزند می‌باشد. علی‌اصغر از سال 1361 سه مرحله به عنوان بسیجی به جبهه رفت و سپس با تغییر عضویت به عنوان پاسدار وظیفه در لشکر 17 علی بن ابی‌طالب(علیهماالسلام) مشغول به خدمت شد.

او پس از ماه‌ها دفاع در برابر دشمن متجاوز در هشتم اسفندماه سال 1365 در ادامه عملیات کربلای 5 در منطقه عملیاتی شلمچه به فیض عظمای شهادت نائل آمد. پیکر مطهر شهید در زادگاهش روستای خلیل آباد به خاک سپرده شد.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:54 ] [ ابوالفضل براتیان ]

بسم الله الرحمن الرحیم

با درود فراوان به رهبر كبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و با درود و سلام فراوان به تمامی شهیدان از صدر اسلام تا كربلای ایران، كربلاهای غرب و جنوب ایران و با درود به رزمندگان عزیز

این وصیت‌نامه را آغاز می‌كنم و خدمت پدر و مادر بزرگوارم سلام عرض می‌كنم، امیدوارم پدر جان كه مرا ببخشد كه فرزند خوبی برای شما نبودم و نتوانستم بیشتر از این به شما خدمت كنم. می‌دانم شما پدر عزیز برای من زحمت كشیدید اما پدر، بدان كه شما پدر شهید هستید و خیلی هم نزد خدا عزیز می‌باشید و از شما می‌خواهم كه ادامه‌دهنده راهم باشید چون خود این راه را انتخاب كردم و شما ای مادر عزیزم كه به خدا نمی‌دانم از شما چطور قدردانی كنم ولی این را می‌دانم كه مادر جان شما به‌ عنوان یك مادر شهید باید صبر و بردباری به كار بری مثل مادر زین‌الدینی باشی و برای دیگران الگو باشی و نكند خدای نكرده ناراحت باشی و گریه كنی چون این باعث می‌شود كه دشمنان ما شاد بشوند و از این كار شما سوء استفاده كنند. شما خواهران عزیزم كه من برای شما برادر خوبی نبودم چون خودتان می‌دانستید كه من خیلی گرفتار بودم وقت این را نداشتم كه به شما محبت كنم ولی از شما می‌خواهم كه زینب(B) وار باشید و در عزای من گریه نكنید.

 همسر عزیزم! سلام، به شما امیدوارم كه اگر ناراحتی از دست من دیدی شما را به فاطمه(B) جده‌ات مرا ببخشی چون شما چیزی از زندگی ندیدید و از شما می‌خواهم كه پسرم حمید را مثل من پرورش دهید و ادامه‌دهنده راهم باشید و دخترم را با حجاب اسلامی و مؤمن پرورش بده و سرپرستی و قیم بچه‌هایم پدرم می‌باشد. شما همسر عزیزم اگر می‌خواهی در خانه‌ات بمانی، بمان و اگر هم می‌خواهی بروی، می‌توانی هر چه می‌خواهی از خانه ببری تا راضی باشی....

در خاتمه از تمامی دوستان و خویشان و همشهریان حلالیت می‌خواهم و امیدوارم اگر خدای ناكرده از من ناراحتی دیده‌اید به بزرگی خودتان مرا ببخشید و مرا حلال كنید... .

به امید باز شدن راه كربلای حسین(علیه السلام) و آزادی قدس عزیز همه شما را به خدا می‌سپارم.

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:53 ] [ ابوالفضل براتیان ]

علی‌اصغر حیدری فرزند محمدعلی متولد 1314 در روستای خلیل‌آباد از توابع شهرستان خمین است. پیشه آباء و اجدادی‌اش کشاورزی بود. پس او از همان نوجوانی در مزرعه مشغول به کار شد. در حد خواندن و نوشتن سواد مکتبی داشت اما قرآن را به راحتی می‌خواند. در سال 1348 ازدواج کرد و صاحب شش فرزند بود.

او با این که در روستا زندگی می‌کرد اما در جریان حوادث انقلاب قرار گرفته بود و از سال 1356 مخالفتش را با رژیم حاکم اعلام کرد و در مبارزات مردم در شهر خمین حضور داشت و در تظاهرات شرکت می‌کرد. بعد از ساقط شدن رژیم پهلوی به کار کشاورزی ادامه داد و با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به جبهه جنوب اعزام شد. او فردی خوش اخلاق بود و هم در خانه و هم در بیرون از خانه به مهربانی و مردم‌داری شهرت داشت. پس از اولین حضورش در جبهه در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد و در آن عملیات از ناحیه پا مجروح شد و برای مدتی به روستا بازگشت. با وجود مجروحیت به کار کشاورزی می‌پرداخت و لحظه‌ای از تلاش دست بر نمی‌داشت. وی با آن که هنوز مجروحیتش بهبود نیافته بود، برای بار دوم به جبهه کردستان اعزام شد و سه ماه در آن جا حضور داشت.

سومین مرحله حضورش در مناطق جنگی مصادف شد با عملیات بدر و این مرتبه نیز سه ماه در خط مقدم جبهه بود. پس از آن یک مرحله هم در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو به نبرد با دشمن بعثی پرداخت.

او سرانجام برای پنجمین بار به عنوان تک تیرانداز گردان روح‌الله(قدس سره شریف) به جبهه اعزام شد و در عملیات کربلای 5 در نیمه شب بیست و چهارم دی ماه سال 1365 بر اثر اصابت گلوله توپ بر سنگرش  همراه با باقر ساعدی از ناحیه سینه به پائین متلاشی شد و به شهادت رسید. پیکر پاکش همراه چهل تن از شهدای خمین تشییع شد و در خلیل‌آباد به خاک سپرده شد.

 

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:52 ] [ ابوالفضل براتیان ]

بسم الله الرحمن الرحیم

) وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]

هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏‌اند مرده مپندار بلكه زنده‌اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند.

با درود و سلام بیكران به پيشگاه مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دادگستر و نائب بر حقش اين اميد مستضعفان دنيا و با درود و سلام بیكران به شهيدان انقلاب و رزمندگان اسلام وصيت‌نامه را آغاز مى‌كنم.

ضمن عرض سلام به دوستان و برادران دينى و مذهبى به عرض می‌رسانم كه يك روزى صداى هل من ناصر ينصرنى امام حسين(علیهم السلام) در سرزمين كربلا طنين افكن شد. كسى جز هفتاد و يك نفر حسين(علیهم السلام) را يارى نكرد اما بعد پشيمان شدند اما پشيمانى سود ندهد. امروز صداى هل من ناصر حسين(علیهم السلام) زمان اين فرزند زهرا(B) بلندست هر آن لحظه شما را ندا می‌دهد. اما حب دنيا و مال دنيا و علاقه به زن فرزند شما را سرگرم نكند كه اين دنيا زود گذرست و به كسى وفا نخواهد كرد. حتى دنيا را خدا براى خاطر پنج تن آل عبا خلق كرد ولى به پنج تن آل عبا وفا نكرد.

برادران: هر آن لحظه عبرت بگيريد و ديگر اين كه براى اين دو روزه دنياى زودگذر دل برادران خود را براى مال دنيا آزرده نكنيد و اين قدر بدانيد كه هر كس قلب برادر دينى‌اش را بيازارد قلب خدا را آزرده. و ديگر اين كه آن مقدارى كه به خدا احتياج داريد به همان اندازه رو به خدا برويد و هميشه به ياد خدا باشيد.

تا همان طوري كه در قرآن مجيد آمده: ) فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ).[2] پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم.

و ديگر اين كه مسائل دين و نماز را سبك نشماريد كه اگر سبك بشماريد خدا نكرده نكند در رديف نمازگزاران حقيقى قرار نگيريد و همه واجبات را از جمله سهمين و زكات و صله‌رحم را به جا بياوريد كه مورد رحم خدا قرار گيريد. و ديگر اين كه برادران با تقوا و پرهيزگار باشيد از غيبت و تهمت دورى كنيد و خودتان را امتحان كنيد ببينيد مؤمن هستيد يا نه؟

خوب ببينيد مؤمن هستی يا خدا نكرده نيستی. خوب بگذريم چرا كه درد دل زياد است و جاى گنجايش نيست.

و در ضمن توصيه می‌كنم درباره خانواده محترم: قيم و سرپرستى خانه و بچه‌ها به عهده همسرم باشد اگر خواست نماند به عهده فرزندم على‌اكبر باشد. در موقع تقسيم هر يك، يك تقسيم و همسرم هم يك تقسيم ببرد. و در ضمن پنج هزار تومان خمس  هم بدهكارم اين را بپردازند به وجه احسن و جهت نماز هم براى من يك سال بدهند بخوانند.

على‌اصغر حيدرى.

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:51 ] [ ابوالفضل براتیان ]

تیر خصم و ناجوانمردی دشمن عزم و اراده ملت را نشانه رفته بود، غافل از اینکه این مردم اراده‌ای از جنس پولاد دارند که با این دشمنی‌ها نخواهند شکست و هر کس در راه نابودسازی ایران اسلامی قدم بردارد در واقع خود را به هلاکت خواهد رساند.

شهید گران‌قدر محسن شرفی، شیرمردی دلیر که در اولین روز از شهریورماه سال 1344 در روستای زیبای خلیل‌آباد از توابع شهرستان خمین دیده به جهان گشود. او پسر اول خانواده بود. کسی که در کنار مردمی ساده و مهربان رشد کرد و طراوت روحش را از درختان سرسبز و زلالی قلبش را از آب‌های جاری وام گرفت. او روز‌های خوش کودکی را کنار اعضای مهربان و دوست‌داشتنی خانواده سپری کرد و پس از آن وارد دبستان شد. کودکی بسیار با نشاط و دوست‌داشتنی بود که با شیرین‌زبانی‌هایش خود را در دل همه اعضای خانواده جا کرده بود.

پس از اینکه دوران ابتدایی را سپری کرد به خاطر عدم امکانات تحصیلی و مناسب نبودن شرایط زندگی برای ادامه تحصیل درس خواندن را رها کرد و سعی کرد در مسیر دیگری گام بردارد. بنابراین غیورانه وارد عرصه کار و فعالیت شد. کارگر بود. جنگ به ایران تحمیل شد و محسن که غیرت و جوانمردی با خونش عجین شده بود، تاب تحمل این تعرض را نداشت بنابراین لباس بسیج به تن کرد و برای دفاع از مردم سرزمینش به جبهه‌های نبرد شتافت. او بیش از دو سال در لباس بسیجی گردان روح‌الله(v) از لشکر 17 علی بن ابی‌طالب(علیهماالسلام) در جبهه‌های نور علیه ظلمت درخشید و در عملیات‌های بسیاری شرکت کرد تا از حریم این سرزمین دفاع کند و سرانجام در عملیات بدر شرق دجله با اصابت گلوله به سرش در بیست و یکم اسفندماه سال 1363 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روحش آسمانی شد و جسمش در زادگاهش خلیل‌آباد، به خاک سپرده شد.

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:50 ] [ ابوالفضل براتیان ]

پاسدار شهید عباسعلی ساعدی، دلیرمردی از خطه خمین و راه یافته‌ای به وادی نورانی ایمان و جهاد و شهادت. ولادتش در پنجم شهریورماه سال ۱۳۲۵ در روستای خلیل‌آباد بود.

علاقه به مذهب و تلاوت قرآن و تعالیم زندگی‌ساز اسلام را، از همان کودکی به همراه داشت، با اخلاق پسندیده و صفات نیک که زیور زندگی و معاشرت بود. پدر تنها معلمش بود. نزد او خواندن و نوشتن و قرائت قران آموخت و پس از آن به شغل بنایی پرداخت.

او غیر از ساختن خانه، به ساختن شخصیت انسانی خویش نیز همت گماشت و فردی با ایمان گشت. در گرما گرم انقلاب نیز از خود، تعهد و خلوص نشان داد و در صحنه‌های نهضت اسلامی، مشارکت داشت.

پس از پیروزی انقلاب، خود را وقف راه خدا کرد. با شروع جنگ، از نخستین کسانی بود که به فرمان حضرت امام(قدس سره شریف) از خانه و زندگی دست کشید و به سوی جبهه هجرت نمود. با گروه دومی اعزامی از خمین، به مریوان رفت. چندین نوبت دیگر آهنگ جبهه کرد که یک بار نیز از ناحیه پا مجروح شد. ولی روح نا آرامش در خانه و شهر نمی‌گنجید. داوطلبانه عضو سپاه شد و پس از مدتی به عنوان فرمانده دسته و نیروی تدارکات گردان روح‌الله(قدس سره شریف) از لشکر 17 علی بن ابی‌طالب(علیهماالسلام)، برای رزم و دفاع به جبهه جنوب شتافت.

عملیات والفجر مقدماتی شاهد حماسه آفرینی‌های این شیرمرد شجاع بود. در بهمن‌ماه سال ۱۳۶۱، در منطقه فکه به آرزویش رسید و در جنگل امقر در منطقه چزابه در راه دفاع از میهن اسلامی، شهید شد. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر خمین به خاک سپرده شد.[1]

 

  1. صحیفه عشق، ص 147 با اندکی تغییر.

برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:49 ] [ ابوالفضل براتیان ]

بسم ‌الله الرحمن الرحیم

پیامم به ملت شهیدپرور این است که در خط روحانیت و انقلاب و پشتیبان ولایت‌فقیه و امام(قدس سره شریف) عزیز باشند و همبستگی و اتحاد خود را حفظ و منسجم‌تر نمایید و همیشه در نماز جمعه شرکت کنید و مساجد را خالی نگذارید.

من راه خود را شناختم و به جبهه آمدم تا از اسلام و قرآن عزیز دفاع کنم و جان خود را فدا نمایم.

برادران! سفارش من این است که اسلحه مرا زمین نگذارید و راه را ادامه دهید.

خواهران سفارش می‌کنم شما زینب(B) وار، صبر داشته باشید و در راه خدا خدمت کنید و اجر شما با فاطمه زهرا(B) است.

فرزندان عزیزم! به دروس خود ادامه دهید، که خود این یک مبارزه با دشمن است؛ و راهم را ادامه دهید.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:48 ] [ ابوالفضل براتیان ]

شرایط کشور بحرانی بود، دشمن با تمام قوا و توانش به ایران حمله کرده بود. به ایران عزیزی که تازه وقایع انقلاب را پشت سر گذاشته بود. کشوری که هنوز هم کارشکنی‌های منافقین در آن جریان داشت، کشوری که مردمش هنوز هم داغدار خون لاله‌هایی بودند که برای پیروزی انقلاب پرپر شدند. و دشمن ناجوانمردانه به این کشور یورش آورده بود. دشمن بعثی به پشتیبانی تمام مستکبران جهان جنگی تلخ و نابرابر را به ایران عزیز تحمیل کرده بود و حالا وقت رزم بود، وقت جنگ بود، وقت پا در میدان نهادن بود. و مردان خدا صف به صف سینه‌هایشان را سپر کرده بودند تا در مقابل گلوله‌های دشمن بایستند.

شهید والامقام علی ساعدی شیرمردی دلیر که در لباس بسیج چون ستاره‌ای تابان درخشید، چون چراغی فروزان مسیر عشق و وصال معشوق را بر همگان روشن کرد.

شهید علی ساعدی در اولین روز از فروردین‌ماه سال 1347 در عید زیبا و باستانی نوروز هم‌زمان با بهار زیبا مهمان‌خانه پدر و مادری مهربان شد. پسر دوم خانواده بود و نور دیده پدر و مادری که با تمام توانشان برای به ثمر رساندن فرزندان خود تلاش می‌کردند.

خانواده‌ای مومن و متدین که احکام الهی در زندگی‌شان جاری بود و فرزندانشان را با نان حلال بزرگ می‌کردند روزهای خوش کودکی را سپری کرد و سپس برای رفتن به دبستان آماده شد.

 در سن هفت‌سالگی وارد دبستان شد و تا سوم ابتدایی درس خواند اما امکانات کم تحصیلی و مناسب نبودن شرایط برای ادامه تحصیل مجال بیشتری نداد و در همان سال سوم راهنمایی درس خواندن را رها کرد. بزرگ‌مرد کوچکی که از همان کودکی وارد کار و تلاش شد و سعی می‌کرد تا دوشادوش پدر برای امرار معاش خانواده بکوشد و سهمی در تأمین مسائل مالی خانواده داشته باشد. او با دست‌های کوچکش بارهای بزرگ را بلند می‌کرد تا مردانه، بار مسئولیت زندگی را به دوش بکشد. نوجوانی مهربان و خوش‌رو و نمونه کامل یک انسان که در اخلاق و رفتار و مسئولیت‌پذیری نظیر نداشت و همیشه دوستان و آشنایان و اعضای خانواده از او راضی بودند. تا اینکه در سن جوانی لباس بسیج به تن کرد و برای نبرد با دشمن بعثی آماده نبرد شد و به سمت جبهه‌های حق شتافت؛ مدتی را به میهن اسلامی خدمت کرد. او بسیجی گردان روح‌الله از لشکر 17 علی بن ابی‌طالب(علیهماالسلام) بود تا اینکه در عملیات کربلای 5 در منطقه باغ رضوان شلمچه با اصابت ترکش به سرش به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکرش در گلزار شهدای خلیل‌آباد به خاک سپرده شد.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:47 ] [ ابوالفضل براتیان ]

شهید باقر ساعدی در هفتم مردادماه سال 1313 در یک خانواده مذهبی در روستای خلیل‌آباد از توابع شهرستان خمین دیده به جهان گشود. دوران کودکی خود را پشت سر می‌گذاشت که پدرش از دنیا رفت و چون برادر بزرگ‌تر بود، تنها ماند با مادرش، کمک مادرش می‌کرد. کم‌کم بزرگ شد و چون آن موقع مدرسه و مکتبی نبود، به مدرسه نرفت و فقط خواندن قرآن کتاب آسمانی را یاد گرفت. در سال 1334 ازدواج کرد و در زمان شهادت هفت فرزند داشت. از دسترنج خود به کسانی که چیزی نداشتند می‌داد. چند باری برای تظاهرات به تهران رفت و در آنجا در راهپیمایی علیه حکومت پهلوی شرکت کرد.

 بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به روستا برگشت و پیش مادر تنهای خود آمد و به کشاورزی مشغول شد. عشق به حضرت امام(قدس سره شریف) سبب شد برای دیدارش چند مرحله به قم و تهران برود تا اینکه آخر توانست امام(قدس سره شریف) را ببینند. او همیشه کار کشاورزی را بهترین کار انسان می‌دانست چون می‌گفت در کشاورزی انسان از مال حلال استفاده می‌کند.

 از شروع جنگ تحمیلی همراه با خانواده‌اش همیشه برای کمک به رزمندگان اسلام کمک‌های نقدی و غیر نقدی می‌فرستادند تا اینکه امام(قدس سره شریف) فرمود: مردم به جبهه‌ها بشتابید و او علی‌رغم رسیدن به پنجاه‌سالگی عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد. دو مرحله در جبهه جنوب حضور یافت و هنگامی‌ که در مرحله سوم به عنوان نیروی امدادی بسیج در شلمچه حضور داشت در بمب باران شیمیایی ارتش بعث عراق به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:46 ] [ ابوالفضل براتیان ]

بسم ‌الله الرحمن الرحیم

)الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ).[1]

 كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‌اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند. سپاس و ستایش خدایی را كه رب‌العالمین است و بر هر چیز قادر و دانا است و جز او معبودی و مثل و شریكی ندارد و درود بر محمد بن عبد‌الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) كه بنده و رسول خداست. درود بر اهل‌بیت(علیهم السلام) او كه برحقند و هر كس كه با آنان شد رستگار شود و هر كس از آنان جدا شود فنا گردد. وصیت‌نامه حق هر مسلمان است پیامبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بار دیگر ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین(علیهم السلام) بر جهان طنین افكند و ما را به‌ سوی رستگاری خواند. می‌رویم تا دین خدا را یاری كنیم كه )إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ).[2] دشمن زبون هم‌اکنون قدرت‌نمایی می‌کند ولی فراموش كرده كه دست خدا، قدرت خدا بالاتر از هر قدرت دیگر است. دشمنان خود را در خطر دیده‌اند و می‌خواهند ندای حق‌طلبانه ما را در نطفه خفه كنند. غافل از اینكه خداوند مكر و حیله‌هایشان را به خودش بر می‌گرداند در این زمان فرزند امام حسین(علیهم السلام) نهضت آن حضرت را زنده كرده است و درس آزادگی را به ما می‌آموزد. خداوندا توفیق بده تا در این جهاد الهی استوار و محكم باشم. و قدرتی عطایم كه در مقابل دشمنان كوهی استوار باشم و تا آخرین لحظه عمرم و تا آخرین قطره خونم در راه دفاع از اسلام و مظلومین حركت كنم. برای برادران و خواهران عزیزم دارم: همان‌گونه كه پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به اهل مدینه فرمودند: تا خون مشركین را نریزیم و آشیانه‌های شرك و فساد را ویران نكنیم هرگز آرام نخواهیم نشست و هرگز از یكدیگر جدا نخواهیم شد. ما نیز این سخن پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را جامه عمل بپوشانیم و خشونت خود را در مقابل ظالمین نشان دهیم. ( شما را به تقوا سفارش نمایم. نفس خود را تهذیب كنید و روح خود را در اختیار جسم خود قرار ندهید كه دنیا فناپذیر است.) و انسان عاقل نباید به چیزی كه فنا را به خود قبول می‌کند زیاد دل ببند. ظواهر مادی انسان را از مسیر الهی منحرف كنید و قدر خودتان را بدانید، عمرتان را بیهوده تلف نكنید. امام(قدس سره شریف) و ولایت‌فقیه را اطاعت كنید و با منافقین برخورد كنید. از همه شماها طلب حلالیت می‌کنم و اگر بر اثر نادانی نسبت شماها خطائی را مرتكب شده‌ام طلب بخشش دارم و ان‌شاءالله كه من را به بزرگواری خودتان می‌بخشید. همسر عزیزم از تو و بچه‌ها حلالیت می‌طلبم و امیدوارم كوتاهی مرا در اداء حقوق خودت و بچه‌هایم مرا ببخشید.

ان‌شاءالله خداوند متعال ما را اهل بهشت گرداند و شما را با ائمه معصومین(علیهم السلام) محشور گرداند.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:45 ] [ ابوالفضل براتیان ]

روستای خلیل‌آباد به خود می‌بالد كه دلیرمردی فداكار، همچون پاسدار شهید حسین(احمد) ساعدی را در خود پرورده است.

سوم تیرماه سال 1339 بود كه در خانواده‌ای با ایمان و تلاش‌گر چشم به جهان گشود و نام زیبنده حسین را بر او نهادند و چه انتخاب شایسته‌ای! نامی که تا نهایت خط این فرزند را حسینی(علیهم السلام) ساخت.

در مکتب‌خانه روستا قرآن آموخت. سپس به دبستان رفت. دوره ابتدایی را با موفقیت چشم‌گیری به پایان رساند؛ لیكن شرایط و امكانات برای تحصیل او در روستا نبود. درس را ترك كرد و در امر كشاورزی به پدر زحمت‌کش خود كمك می‌كرد. پس از چندی برای كار بنایی به تهران رفت و آنجا ماندگار شد.

در ایام اوج‌گیری نهضت نیز در همان جا بود. هم كار می‌كرد و هم در كاری اصلی‌تر؛ یعنی فعالیت انقلابی دوشادوش امت به پا خاسته مشاركت جدی داشت تا آنكه انقلاب پیروز شد.

احمد در سال 1358 ازدواج کرد و در هنگام شهادت یک پسر و یک دختر داشت. وقتی فرمان امام(قدس سره شریف) را مبنی بر ضرورت افزایش سطح تولید و پرداختن جدی‌تر به كشاورزی شنید، به روستا برگشت تا روی زمین كار كند و در خودكفایی كشور سهیم باشد؛ اما آغاز جنگ تحمیلی، پای او را به جبهه‌های نور كشید.

پس از فراگیری فنون نظامی در زمستان 1359 با دومین گروه اعزامی از خمین به جبهه غرب اعزام شد. از آن پس كاملاً در اختیار انقلاب بود. به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در طول خدمت در سپاه، در عملیات‌های فتح المبین، بیت‌المقدس، محرم، رمضان، والفجر مقدماتی و والفجرهای  2 و 3 و 4 شركت فعال داشت که در عملیات بیت‌المقدس به شدت مجروح شد.

در سال 1362 وقتی عملیات والفجر 4 انجام گرفت، فرمانده گروهان در گردان روح‌الله(قدس سره شریف) از لشکر 17 علی بن ابی‌طالب(علیهماالسلام) بود كه شجاعانه در ارتفاعات کانی مانگا جنگید و با افتخار به شهادت رسید. روح مطهرش همچنان مشغول پاسداری از حریم مقدس اسلام است و پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهر خمین آرام گرفت.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:44 ] [ ابوالفضل براتیان ]

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

)رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا).[1]

 آری پروردگارا، این ذخیره خودت، این بت‌شکن زمان این بزرگ‌مرد جهان بشریت و این ‌اسوه تقوا و فضیلت و این بزرگ رهبر انسانیت و این دل‌سوخته به اسلام و مسلمین و این دشمن تمام ‌مستكبرین این امید مستضعفین؛ یعنی روح خدا، خمینی(قدس سره شریف) عزیز، نیز صدا در داد و ملت مسلمان را از زیر یوغ‌ ابرقدرت‌ها به طرف حق دعوت كرد و ما هم‌صدای دل‌نواز این منادی را شنیدیم كه می‌گفت: ای انسانی كه در خواب غفلت فرو رفته‌ای، بیدار شو و به طرف الله حركت كن كه می‌توانی و ما هم از جان و دل لبیك گفتیم و به طرف این صدا رفتیم كه ما را هدایت به سوی تو كرد. با سلام و درود بر امام ‌زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب برحقش و با سلام بر تمامی شهیدان راه حق و با درود بر رزمندگان اسلام. هم‌ اکنون كه ‌این نامه را می‌نویسم، هم خوب شناخته‌ام كه این راه حق است و به الله منتهی می‌شود و راه دشمن را نیز شناخته‌ام، راه باطل است و به شیطان می‌رسد و سقوط در جهنم است و دیگر نمی‌توانم ساكت بمانم ‌تا اینكه دشمن اسلام به حریم اسلامی ما تجاوز كند. با اینكه شناخت كامل از آن دارم كه باطل است و هیچ‌گونه عذری و بهانه‌ای نداریم. این دو روز زندگی خودمان كه هر روز پیش چشمانمان، این گل‌ها پرپر می‌شوند، ادامه بدهیم. هَيْهاتِ مِنّا الذلَّه.

ولی برادران عزیز توجه داشته باشید كه شركت در این جنگ هم لیاقت‌ می‌خواهد و من تنها آرزویم این بود كه بتوانم خودم را بسازم كه بلكه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مرا داخل سربازانش ‌بپذیرد.

 من از ملت عزیز تقاضا دارم كه این برادران را در موقع حركت ‌به جبهه‌ها بدرقه كنند و در موقع برگشت از آنان استقبال كنند و آن‌ها را تشویق كنند و به آن‌ها بهای زیادتری ‌بدهند. چون آن‌ها یاران امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند و خدمت به این‌ها خدمت به امام(قدس سره شریف) است و قلب امام(قدس سره شریف) را با این حرکاتتان خوشحال می‌كنید و از روحانیت متعهد پشتیبانی كنید و هیچ‌وقت امام(قدس سره شریف) و روحانیت را تنها نگذارید.

 از یاران امام(قدس سره شریف) حمایت كنید و از تمام ملت عزیز و شهیدپرور خمین می‌خواهم كه مرا ببخشند و خصوصاً برادران رزمنده‌ای كه مدت‌ها در جبهه‌های جنوب با من بوده‌اند. از جمله برادران عزیزم برادران پاسداری که خیلی به گردن من حق دارند. عزیزانم خالصانه می‌خواهم كه مرا ببخشید. اگر در این مدتی كه با هم ‌بوده‌ایم و نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم و چون شما به غیر از من دیگر پسری نداشته‌اید، می‌دانم ‌انتظار شما زیاد است. امیدوارم كه مرا ببخشید و دلم می‌خواست كه بمانم و به شما خدمت كنم چون ‌شما هم پیر بودید و حامی شما بایستی یكی باشد و دست شما را بگیرد ولی به جای اینكه به شما خدمت كنم زحمت زن و بچه‌هایم را به گردن شما انداختم و من از این مسائل ناراحت بودم ولی هیچ‌گونه ‌راهی نداشتم چون صدای «هل من ناصر ینصرنی» پیر جماران را شنیدم و یاد صدای مظلومیت اباعبدالله الحسین(علیهم السلام) افتادم، نتوانستم تحمل كنم و راهی جبهه شدم و زمان ما هم این طور قسمت بود و امیدوارم كه خدا به شما اجر و مزد این زحمات را عطا فرماید. امیدوارم كه ناراحت نباشید. خواهرانم را سلام می‌رسانم. ‌بچه‌هایم را سلام می‌رسانم. بچه‌هایم را بگذارید درس بخوانند و آن‌ها را با اسلام آشنا كنید و با قرآن آشنا كنید تا آن‌ها هم بتوانند بعداً به اسلام عزیز خدمت كنند و بچه‌هایم را به خدا می‌سپارم چون كسی را ندارم كه به آن‌ها رسیدگی كند و من چون چیزی نداشتم، هر چه كه بود مال پدرم بود به این دلیل بدهكاری ‌و طلبكاری آن چنان نداشتم و در پایان اگر جنازه من به دستتان رسید مرا در بهشت شهدای خمین پیش‌ عزیزانم دفن كنید كه باعث آرامش من شود. والسلام.

 

 

بچه‌هایم را با اسلام و قرآن آشنا كنید تا آن‌ها هم بتوانند بعداً به اسلام خدمت كنند.[1]


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:43 ] [ ابوالفضل براتیان ]

شهید امرالله قادری دلاورمردی از خطه ایران‌زمین کسی که چون سروهای ایستاده و چون کوه‌های سر به فلک کشیده، ایستادگی و مقاومت را معنا کرد و عشق و دلدادگی را به تصویر کشید. او معشوق آسمانی خود را به نمایش گذاشت و نشان داد که آدمی می‌تواند در راه رسیدن به عشقی پاک چون پروانه در گرد شمع بال و پر بسوزاند و سرود ایستادگی و مقاومتش را در گوش جهان فریاد بزند.

در زمان جنگ تحمیلی از تمام دل‌بستگی‌های دنیوی دل کند و در راه رسیدن به معشوق بی‌همتای خود راهی جبهه‌های نبرد شد. او راه آزادگی را طی کرد و تلاش کرد تا در این راه از هیچ تلاشی کوتاهی نکند.

او در نیمه تیرماه سال 1341 در تابستانی گرم و سوزان که خورشید با سخاوت تمام به تمام شهرهای ایران می‌تابید، در روستای خلیل‌آباد از توابع شهرستان خمین در استان مرکزی، دیده به جهان گشود. در خانواده‌ای مؤمن و معتقد به دین مبین اسلام متولد شد و از همان کودکی احکام دینی را آموخت و تلاش می‌کرد تا آن‌ها را در زندگی‌اش به کار ببرد.

علی‌رغم تمام علاقه‌ای که به درس خواندن داشت، تنها تا سال چهارم دبستان درس خواند و پس از آن نتوانست ادامه تحصیل دهد. شرایط نامساعد و عدم امکانات تحصیلی باعث شد در همان دوران ابتدایی درس خواندن را رها کند.

امرالله از کودکی در امور کشاورزی یاری‌رسان پدر بود و پس از فراغت از تحصیل به امور بنایی و کارگری مشغول شد. در سال 1359 ازدواج کرد و خداوند یک پسر و یک دختر به او عطا کرد.

در سال‌های جنگ تحمیلی با غیرت و شجاعت لباس بسیج گردان روح‌الله(قدس سره) از لشکر 17 علی بن ابی‌طالب(علیهما السلام) را به تن کرد تا از دین مبین اسلام و میهن اسلامی‌اش دفاع کند. راهی نبرد با دشمن بعثی شد. پس از مدتی حضور در خط مقدم جبهه در چهارم اسفندماه سال 1362 در جزیره مجنون طی عملیات خیبر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

پیکر مطهرش در زادگاهش خلیل‌آباد - خمین به خاک سپرده شد.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:40 ] [ ابوالفضل براتیان ]

پاسدار شهید مصطفی مرزبان در هشتم فروردین سال 1343 در روستای خلیل آباد از توابع خمین در خانواده ای فقیر دیده به جهان گشود. در خانواده‌ای مذهبی و دین باور پرورش یافت. مصطفی از سنین کودکی به درس خواندن بسیار علاقه داشت در 7 سالگی به مدرسه رفت. مصطفی در تحصیل بسیار موفق بود و چندین بار از سوی مدرسه جایزه گرفت. اما روزگار روی خوشش را از مصطفی گرداند و پدرش را در سن 9 سالگی از دست داد و دیگر نتوانست به درس خود ادامه دهد در آن موقع بکار چوپانی اشتغال یافت بعد از 4 سال به تهران رفت و در یک کارگاه نجاری همراه یکی از اقوامش مشغول کار شد. بعد از 6 ماه کار نجاری را رها کرد و به کار بنائی مشغول به کار شد. مصطفی هنوز به حد بلوغ نرسیده بود که به احکام اسلام عمل می کرد هیچ موقع نمازش را ترک نمی کرد.

با شروع انقلاب اسلامی به رهبری امام عزیز علیه در سال 1357 مصطفی فعالیت های انقلابی خود را شروع کرد. در تظاهرات شرکت می کرد و اعلامیه های امام را در بین دوستان خود می خواند. تا اینکه از سوی مأمورین امنیتی در تهران تحت تعقیب قرار گرفت. مصطفی در این موقع از تهران به خمین مهاجرت کرد و در تظاهرات های خمین شرکت داشت و دوستان خود را برای قیام علیه رژیم پهلوی تشویق می کرد. تا اینکه خبر رسید امام عزیز می خواهد از پاریس به ایران بیاید. مصطفی همراه با کاروان جان بر کفان خمینی از شهرستان خمین به تهران برای استقبال امام رفت. با پیروزی انقلاب هر شب به نگهبانی از مساجد و معابر می پرداخت.

تا اینکه جنگ تحمیلی عراق شروع شد مصطفی دست از کار بنائی کشید و گفت تا موقعی که جنگ بین اسلام و کفر ادامه دارد من از یاری اسلام دست بر نمی دارم از تهران به خمین آمد و در بسیج مستضعفین ثبت نام کرد و با دوره مقدماتی آموزش نظامی به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد. بعد از چندین بار که به جبهه اعزام شد. مصطفی در عملیات افتخار آفرین رمضان شرکت کرد و رشادت های فراوان از خود نشان داد. بعد از آن به عضویت سپاه پاسداران خمین درآمد.پیکر مطهر شهید را در زادگاهش به خاک سپردند.

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:38 ] [ ابوالفضل براتیان ]

... برادران! هم اکنون ندای یاری امام حسین(علیه السلام) از حلقوم مبارک خمینی(قدس سره) کبیر بیرون آمده است، بر شماست که لبیک بگویید و علیه ظلم بجنگید و روزی را جشن بگیرید که در جهان مظلومی نباشد.

با نیت (الله)، پا به جبهه نبرد حق علیه باطل نهادم و ان‌شاءالله با پیروزی اسلام یا شهادت خودم، جبهه را ترک می‌کنم.

از شما می‌خواهم که اگر من شهید شدم، نگویید ناکام مرده است، بلکه من به بهترین کام و آرزوی خود - که همان شهادت در راه خداست، رسیده‌ام.

و تو ای مادر! افتخار کن که لیاقت داشتی هدیه‌ای به پروردگارت بدهی و از خدا بخواه که هدیه ناقابلت را بگیرد.

همیشه طرفدار روحانیت و پیرو خط امام(قدس سره) باشید و اگر تمام مردم طرف مقابل روحانیون و ولایت‌فقیه ایستادند، شما روحانیت را رها نکنید.[1]

 

1. صحیفه عشق، ص ۱۹۱.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:37 ] [ ابوالفضل براتیان ]

دلاورمرد بزرگ ایران‌زمین، ستاره‌ای تابان که در ظلمت جنگ تحمیلی درخشید و نور راه هدایت شد تا همراهان و هم‌سالانش و نسل‌های آینده، راه رسیدن به معشوق را گم نکنند. او مرد عشق بود و برای عشق به میهن و خدای بزرگ گام در مسیری نهاد که او را به معشوق می‌رساند. او چراغ فروزان شد و راه را روشن کرد تا آنان که با چشم بصیرت می‌گردند، راه را از بیراهه بشناسند و در مسیر درست سعادت قرار بگیرند. مردی شجاع و دلیر که با تمام توانش از میهن اسلامی خود دفاع می‌کرد. پاسدار بود و برای پاسداری و حفاظت از ایران و دین مبین اسلام جان شیرین خود را فدا کرد چرا که مرگ با سعادت برایش شیرین‌تر از هر چیز دیگری بود.

شهید والامقام علی علیزاده در هشتمین روز از شهریورماه سال 1342 در گرمای تابستانی که میوه‌های نوبرانه بر شاخه‌های درختان خودنمایی می‌کردند و خورشید با تمام سخاوتش بر این آب و خاک می‌تابید. در روستای زیبای خلیل‌آباد از توابع شهرستان خمین در استان مرکزی در خانواده‌ای مؤمن و معتقد به دین مبین اسلام که مهر خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) را در دل می‌پروراندند؛ دیده به جهان گشود.

پسر دوم خانواده و نور دیده پدر و مادری بود که برای فرزندانشان زحمت زیادی می‌کشیدند و آن‌ها را با نان حلال بزرگ می‌کردند. در سن هفت سالگی وارد دبستان شد و تا سال سوم راهنمایی درس خواند اما پس از آن ادامه تحصیل نداد. و تلاش کرد تا با کار کردن و زحمت کشیدن باری از دوش خانواده بردارد. از همان کودکی و نوجوانی به احکام اسلام و فرایض دینی پایبند بود و اهمیت زیادی می‌داد.

در زمان انقلاب اسلامی به اندازه خود در وقایع انقلاب سهیم بود. مردی که پیرو حضرت امام خمینی(قدس سره) بود و تلاش می‌کرد تا از ایران، انقلاب و آرمان‌های آن دفاع کند. او در سال 1359 شاهد شهادت برادرش علی‌اکبر بود که در لباس مقدس سربازی در ماه‌های ابتدای جنگ به شهادت رسیده بود و از همان زمان، سلاح برادر شهیدش را به دست گرفت و از روزهای نخست جنگ تحمیلی داوطلبانه از سوی بسیج به جبهه اعزام شد. علی در دوران جوانی در سال 1362 ازدواج کرد و عهده‌دار زندگی مشترک شد و خداوند یک پسر به او عطا کرد.

پس از آن که به عضویت سپاه پاسداران در آمد. حضورش در مناطق عملیاتی پر رنگ‌تر شد و بیشتر وقتش در جبهه می‌گذشت. با رشادت و تدبیری که داشت، پس از مدتی به عنوان معاون گردان روح‌الله(قدس سره) منصوب شد و خدمات فراوانی به جبهه و جنگ ارائه کرد. او در بیست و پنجم اسفندماه سال 1363 در شرق رودخانه دجله طی عملیات بدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر شهید که در منطقه عملیاتی مفقود شده بود، پس از شناسایی و تفحص در چهارم اسفندماه سال 1373 در زادگاهش به خاک سپرده شد.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:36 ] [ ابوالفضل براتیان ]

سرباز رشید اسلام، علی‌اکبر علیزاده در تاریخ بیستم تیرماه سال 1338 در قریه خلیل‌آباد از توابع شهرستان خمین دیده به جهان گشود. کلاس‌های اول و دوم را در همان قریه گذراند و سپس با خانواده به تهران مهاجرت کردند. تا کلاس سوم راهنمایی را با نمرات خیلی خوب تحصیل نمود. با بیمار شدن پدرش، دست از تحصیل کشید و کارگری می‌کرد تا خرج خانواده را تأمین کند. پس از مدتی به روستا بازگشتند اما بیماری پدر موجب شد برای درمانش به شهر اراک مهاجرت کنند.

او هم‌زمان با کار به فعالیت‌های مذهبی مشغول شده بود که ضمن حضور در هیئت‌های مذهبی در مجالس ایام محرم و صفر شرکت فعال داشت. از دیگر ویژگی‌های ایشان اهمیت دادن به نماز اول وقت بود به گونه‌ای که هیچ‌گاه نمازش را دیر نمی‌خواند و همچنین مقید به روزه بود. انقلاب عظیم مردمی که شروع شد. او کار را رها کرده و جان و مالش را در راه پیروزی انقلاب گذاشت. وقتی اعلامیه‌ها و نوارهای سخنان امام(قدس سره) به دستش می‌رسید، خیلی زود با بچه‌ها می‌رفتند و آن‌ها را در شهر پخش می‌کردند. به ‌طوری که 15 روز منتهی به انقلاب را اصلاً به خانه نیامد و بیشتر در مسجد بود. با پیروزی انقلاب اسلامی، به خمین بازگشت. از شدت خوشحالی از ورود امام(قدس سره) سر از پا نمی‌شناخت. او بسیاری از کتاب‌های آیت‌الله مطهری و امام خمینی(قدس سره) را با خود آورده بود و همراه با دوستان خود اقدام به مطالعه کتاب‌های مذکور می‌نمودند.

هم‌زمان با مبارزات انقلابی بر علیه رژیم طاغوت هیچ‌گاه از سلامت جسم و جانش غافل نمی‌شد و همراه سایر دوستان خود ورزش فوتبال را به عنوان ورزش تخصصی دنبال می‌نمود.

در روزهای شروع جنگ تحمیلی، علی‌اکبر جهت انجام خدمت سربازی پس از طی دوره آموزش عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد. حضورش در جبهه اما طولانی نشد و در حالی که هنوز 6 ماه از خدمت را به پایان نرسانده بود، در بیستم بهمن‌ماه سال 1359 در منطقه عملیاتی میمک بر اثر اصابت تیر، به شهادت رسید و در گلزار شهدای شهر خمین به خاک سپرده شد. مکانی که کمتر از چهار سال بعد برادر شهیدش - علی - نیز در آنجا به او پیوست.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:35 ] [ ابوالفضل براتیان ]

از این شهید والامقام وصیت‌نامه مکتوب به جا نمانده است اما در زمان حیات وصایایی به اعضاء خانواده داشته که به صورت وصیت‌نامه شفاهی به چند نکته از آن اشاره می‌شود.

ایشان به نماز اول وقت بسیار مقید و دیگران را به آن سفارش می‌کرد. همچنین خودش در مراسم و هیئت‌های مذهبی حضوری چشمگیر داشت و دوستان و آشنایان را به این مراسم دعوت می‌کرد. او معتقد بود که با شرکت در هیئت مذهبی و سخنرانی وعاظ است که جوانان می‌توانند با مبانی اسلام آشنا شوند.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:34 ] [ ابوالفضل براتیان ]

شهید علی عزیزی فرزند فضل‌الله در یکی از روزهای خوب خداوند در سال 1341 در روستای خلیل‌آباد از توابع شهرستان خمین و در خانواده‌ای روستایی اما متین و با ادب و مذهبی که اهل کار و تلاش و کسب روزی حلال بودند، دیده به جهان هستی گشود.

دوران کودکی‌اش که تمام شد به مدرسه‌ی روستا رفت و توانست در دبستان روستا تحصیل کند. ادامه داد تا مدرک سیکلش را گرفت و بعد از این که درسش را تمام کرد به کارگری و بنایی روی آورد. در بنایی خبره شده بود و برای مردم کار می‌کرد. دوست داشت تا نامش به نیکی برده شود و الحق هم همیشه؛ چه در زمان حیات و چه بعد از شهادتش به نیکی از او یاد می‌شد و می‌شود. در ساخت مسجد روستا کمک‌های او بود که به سرانجام رسید و هنوز یادگاری‌هایش در روستا مشهود است. در سال 1359 ازدواج کرد و در هنگام شهادت دو پسر داشت.

جنگ که شروع شد به عنوان بسیجی به سپاه رفت و نام‌نویسی کرد و به عنوان بسیجی گردان روح‌الله(قدس سره) به لشکر 17 علی بن ابی‌طالب(علیهما السلام) رفت. حدود سه ماه در جبهه بود تا سرانجام در بیست و چهارم اسفندماه سال 1363 در شرق دجله به شهادت رسید. پیکر مطهرش را که در منطقه عملیات مفقود شده بود پس از تفحص در چهارم اسفندماه سال 1374 در گلزار شهدای خمین به خاک سپردند.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:33 ] [ ابوالفضل براتیان ]

به نام خدا به یاد خدا به اسم خدا و برای خدا.

با سلام و درود بر ولی‌عصر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش امام خمینی(قدس سره) با درود و سلام بر معلولین و مجروحین انقلاب، با سلام و درود بر رزمندگان سلحشور و پر توان که در جبهه‌های حق علیه باطل نبرد می‌کنند و با سلام و درود بر شهیدان صدر اسلام تاکنون و سلام و درود بر ملت شهیدپرور ایران سخن خود را آغاز می‌کنم. خدمت پدر بزرگوارم و مادر مهربانم سلام عرض می‌کنم و پس از عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم.

 خدمت برادر عزیزم عباس با اهل خانواده سلام و دعا می‌رسانم، باری خدمت برادر عزیزم صفر با اهل خانواده دعا می‌رسانم. باری خدمت برادرم سیف‌الله و مرتضی دعا می‌رسانم. باری خدمت همسرم دعا می‌رسانم. نور چشمم، مصطفی و مجتبی را می‌بوسم .. .بنا بر آنچه قبلاً شفاهی گفته‌ام، عمل کنید.. یک وصیت‌نامه هم در تعاون سپاه خمین دارم... .

 والسلام.

من دست و بازوی قدرتمند شما را که دست خدا بالای آن است، می‌بوسم و با این بوسه افتخار می‌کنم.[1]


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:32 ] [ ابوالفضل براتیان ]

شهید احمد عزیزی در تاریخ ۲۰/۱/۱۳۴0 در خانواده‌ای مذهبی، در روستای خلیل‌آباد از توابع شهرستان خمین به دنیا آمد. ایشان سومین فرزند و اولین پسر خانواده بود. از بچگی به اهل‌بیت(علیهم السلام) علاقه زیادی داشت و در مراسم‌های مختلف مذهبی از جمله محرم و صفر شرکت می‌کرد و تحصیلات ابتدایی را در همان روستا به پایان رساند ولی به علت نبود امکانات در روستا و تمکن مالی خانواده قادر به ادامه نبود و از آن به بعد برای کمک به خانواده راهی تهران و دیگر جاهای کشور برای کارگری شد.

قبل از انقلاب در حد توان انقلابیون را یاری می‌کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی علاقه‌ی خاصی به امام خمینی(قدس سره) و دیگر مسئولین انقلابی داشت. با شروع جنگ تحمیلی همیشه علاقه‌مند به حضور در جبهه‌های جنگ بود ولی به علت اینکه پدر و برادرش در مواقعی در جبهه حضور داشت و دیگر کسی برای سرپرستی خانواده نبود.

امکانات حضورش نبود و بالاخره انتظارش به سرآمد و در سال ۱۳۶۲ راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و در جبهه‌ی جنوب پاسگاه زید عراق به رؤیارویی با دشمن مزدور پرداخت و با پایان مأموریت گردان امام رضا(علیه السلام) به روستا برگشت و به کمک خانواده پرداخت (ضمناً این شهید بزرگوار در سال ۱۳۵۹ هم‌زمان با شروع جنگ تحمیلی ازدواج کرد ولی متأسفانه فرزندی نداشت). و بالاخره در سال ۶۳ برای دومین بار به جبهه جنوب اعزام و در گردان روح‌الله(قدس سره) خمین در عملیات بدر و در تاریخ ۲۴/۱۲/۶۳ در منطقه جزیره مجنون شرق دجله به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

به گفته‌ی دوستانش که در کنار او حضور داشتند، شهید روی پا ایستادند تا گلوله‌ی آر پی جی را شلیک کنند که توسط تک‌تیراندازان دشمن بعثی از ناحیه قلب هدف قرار گرفته و به شهادت رسیدند.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:32 ] [ ابوالفضل براتیان ]

بسم الله الرحمن الرحیم

( رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ).[1]

پس از شکر بر خالق یکتای بشریت و عالم و با عرض درود بر سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین(علیه السلام) که با نثار خون خویش درخت پر برکت اسلام عزیز را آبیاری نمود و با یاد او ما به پا خواسته‌ایم و راهش را ادامه داده و بدهیم و سلام بر منجی عالم بشریت صاحب‌الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با عرض درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سلام بر شهدا و اسراء و مفقودین و مجروحین و معلولین جنگ و انقلاب و با عرض درود و سلام بر رزمندگان اسلام که با یورش برق‌آسای خود، مناطق اسیر در دست دشمن صهیونیستی را آزاد و با عرض درود و سلام بر شما امت حزب‌الله و شهیدپرور و همیشه در صحنه، چند کلامی به عنوان وصیت برای شما می‌نویسم.

اول و آخر حرف من، امام(قدس سره) را تنها نگذارید و امام(قدس سره) را دعا کنید ضمناً برای شما بگویم اخلاص، اخلاص، اخلاص و کارهایتان را برای خدا انجام دهید و در کارهایتان تقوا را فراموش نکنید و بگویم در نماز جمعه و جماعات و دعاهای توسل و کمیل شرکت کنید و پیروزی اسلام را از خدا بخواهید و ظهور صاحب‌الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را. باز بگویم اگر خبر شهادت مرا شنیدید، هرگز محزون نشوید و گریه نکنید و به یاد حسین(علیه السلام) در صحرای کربلا و به یاد ام‌البنین باشید و اگر گریه کنید دشمن شاد می‌شود و دیگر بگویم اگر خواستید مرا ببینید، بعد از ظهر پنج‌شنبه در قبرستان شهدا و شب‌های جمعه در دعای کمیل و در جمعه در نماز جمعه و بعد از ظهر جمعه در بین مجروحین در بیمارستان‌ها و در میان خانواده‌های شهدا و برادرانم اسلحه مرا زمین نگذارید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگه‌دار.

اگر جنازه من به دست شما رسید، آن را در خلیل‌آباد دفن نمایید. احمد عزیزی.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:31 ] [ ابوالفضل براتیان ]

شهید احمدعلی حیدرپور فرزند نظامعلی در پانزدهم مهرماه سال 1322 در روستای خلیل‌آباد از توابع شهرستان خمین و در خانواده‌ای مذهبی و متدین که اهل کار و تلاش و خدمت بودند، دیده به جهان هستی گشود. در سن هفت سالگی به مکتب خانه‌ای در روستا رفت تا کسب علم و دانش کند. مدت 5 سال هم به درس خواندن در این مکتب خانه مبادرت ورزید. از همان دوران کودکی به فریضه‌های دینی و اسلامی ‌مقید بود و سعی می‌کرد تا نمازش را در همان دورانی که هنوز مکلف نشده بود، مرتب بخواند و همراه پدرش در مسجد روستا حضور می‌یافت. در مراسم مذهبی روستا حضوری فعال داشت. در ماه رمضان و ایام عزای اباعبدالله‌الحسن(علیهم السلام) خدمت ویژه‌ای می‌کرد. او پس از اتمام درسش در مزرعه کشاورزی کار می‌کرد تا همراه پدر باشد و این کار را خوب یاد بگیرد تا این شغل را برای خویش انتخاب کرد. در سال 1345 ازدواج کرد و در هنگام شهادت سه فرزند داشت.

با شروع انقلاب اسلامی‌ تا پیروزی انقلاب سر از پای نمی‌شناخت و در مبارزه با رژیم ستم‌شاهی لحظه‌ای درنگ نداشت و اعلامیه‌های امام خمینی -رحمه الله علیه- را در بین مردم پخش می‌نمود. همیشه پای ثابت تظاهرات و راهپیمایی‌ها بود. لحظه‌ای که خبر آمدن امام خمینی(قدس سره شریف) به ایران را شنید، خود را به تهران رساند و تا پیروزی نهایی در بیست و دوم بهمن در تهران ماند. پس از پیروزی انقلاب به روستا برگشت و به کار در زمین کشاورزی‌اش مشغول شد و در تمام برنامه‌ها و راهپیمایی‌ها شرکتی فعال داشت.

با شروع جنگ تحمیلی از سوی بسیج به جبهه رفت و در مناطق مهران و دهلران بود و موقعی هم که از جبهه برگشت، حقوقی را که سپاه به ایشان داده بود را به حساب جبهه واریز کرد. آخرین باری که به جبهه اعزام شد در عملیات محرم به عنوان فرمانده دسته در گردان روح‌الله(قدس سره شریف) بود و بعد از حضور 6 ماهه در جبهه در هفتم آذرماه سال 1361 در منطقه عین‌خوش بر اثر اصابت ترکش به صورتش به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای خلیل‌آباد به خاک سپردند.

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:30 ] [ ابوالفضل براتیان ]

موجودات از چشیدن طعم مرگ نا گزیر بوده و حیات ابدى و لقاى سرمدى به ذات اقدس بارى تعالى می‌باشد. پس هر شخص عاقل و با ایمانی كه این دنیا را گذرگاه ابدى جهان جاویدان می‌داند، لازم است كه‌ پیوسته در فكر عالم پس از مرگ بوده و خود را براى سفر خوف و خس آخرت و اعمال ناقصه و تكالیف‌ دائمه آماده کند و با وصیت‌نامه جبران نماید. رسول اكرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌فرماید: «سزاوار نیست مرد مسلمان شبی را سحر كند مگر این كه‌ وصیت او زیر سرش باشد».

پیام من به ملت شهیدپرور ایران این است كه هشیار باشند و این انقلاب را تنها نگذارند تا دشمن فرصت پیدا كند. امام امت، خمینى(قدس سره شریف) بت شكن را تنها نگذارند. پدر و مادر هیچ كدام بعد از شهادت من برایم گریه نكنند و بعد از شهادت من، قیم بچه‌هایم پدرم مى‌باشد. پدر مهربانم، خانمم تا هر وقت مى‌خواهد سر بچه‌هایم بماند و هر وقت نخواست بماند، آزاد است و در خانه به رویش باز است تا هر چه مى‌خواهد بردارد و مهریه‌اش را بدهید تا راضى باشد. ابوالفضل‌ را به مدرسه بفرستید و بچه‌هایم را تربیت اسلامى بدهید تا پیش‌مرگ امام(قدس سره شریف) باشد. پیام من به ملت ایران و شهیدپرور این است كه امام امت، خمینى(قدس سره شریف) بت شكن را تنها نگذارید. محل دفنم را خلیل‌آباد، پیش قبر شهیدان قرار دهید.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:29 ] [ ابوالفضل براتیان ]

پاسدار شهید طاهر گرامی در سال ۱۳۲۸ در روستای کرات کهریزه از توابع شهرستان الیگودرز به دنیا آمد و پس از مدتی با خانواده ساکن خلیل‌آباد خمین شدند.

او که از پیشکسوتان خط ایمان و مبارزه بود. سرمایه معنوی این حرکت را از همان کودکی فراهم کرده بود. شش‌ساله بود که با قرآن نجات‌بخش، در مکتب‌خانه آشنا شد. ضمن فرا گیری قرآن و تحصیل دانش، در امر کشاورزی نیز به خانواده کمک می‌کرد.

از نوجوانی شروع به کار کرد و در تهران به بنایی مشغول شد. پیوندش هرگز با مسجد و مجالس دینی قطع نشد. آگاه بود و فداکار، از این رو از روزهایی که ندای حق‌طلبی امام(قدس سره) را شنید به جریان مبارزه پیوست. ابتدا فعالیت‌های مخفی علیه رژیم طاغوت داشت. سپس آشکارا در مسیر مبارزه قرار گرفت.

فعالیتش از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷ شدت و گسترش یافت. پخش اعلامیه و نوار سخنرانی‌های حضرت امام(قدس سره)، یکی از این تلاش‌های افشاگرانه بر ضد رژیم شاه بود. در این راه نیز چند بار دستگیر و شکنجه شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از اعضای تشکیل‌دهنده کمیته‌های مردمی در شهرستان به شمار می‌رفت. با تشکیل سپاه، افتخار عضویت در این نهاد مقدس را یافت و هنگامی که کردستان مورد تهاجم ضدانقلاب قرار گرفت، داوطلبانه به آن خط عزیمت کرد و در جنگ تحمیلی نیز در جبهه‌های جنوب فعالیت چشمگیری داشت و در عملیات والفجر ۳ و ۴ به عنوان معاون گردان روح‌الله(قدس سره) از لشکر 17 علی بن ابی‌طالب(علیهما السلام) ایفای وظیفه می‌کرد.

طاهر در عملیات حماسه‌آفرین خیبر، پس از ابراز رشادت‌های فراوان در چهارم اسفندماه سال 1362 در جزیره مجنون به درجه شهادت رسید و به صف عاشورائیان انقلاب پیوست. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:27 ] [ ابوالفضل براتیان ]

بسم الله الرحمن الرحیم

( وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ).[1]

و كسانى را كه در راه خدا كشته مى‌‏شوند مرده نخوانيد بلكه زنده‌اند ولى شما نمی‌دانید.

شاید شما این حقیقت را درک نکردید و آنان که در فکر زندگی کردن در این دنیا هستند، بدانند که خوش هم بگذرانند، چند روز بیشتر درست دوستان بدانند این جنگ سفره الهی است که همه نمی‌توانند سر این سفره حاضر شوند. ای کسانی که از یاری حسین(علیه السلام) دم می‌زنید امروز حسین(علیه السلام) شما را ندا می‌زند. کسی که به این ندا پاسخ ندهد فردای قیامت در برابر دادگاه عدل خدا مسئولیت دارد و چه جوابی خواهید داد.

 اما پیام ما شهیدان، خون ماست چون در حال حرکت به طرف عملیات هستیم، وقت من کم است و شما را سفارش می‌کنم که پشتیبان ولایت‌فقیه باشید که دنباله‌رو خط سرخ امامت است. اگر دست از ولایت بکشید خدا شما را عذاب خواهد کرد. قرآن کریم می‌فرماید:

خدایا مرا کمک کن که راهی را انتخاب کنم که رضای تو باشد. خدایا در شب عملیات که شب امتحان است یاری‌ام کن. خدایا مرا ببخش اگر یک عمر در خسران و گناه به سر برده‌ام و چون بنده واقعی تو نبودم فقط به رحمت تو دل بستم. ... اگر تو راضی نشوی من بنده‌ای ضعیف و ذلیل به که روی آورم؟ پناه به که جویم؟ ای پناه بی‌پناهان مرا پناه ده. ای خدای که مرا کمک کردی و جزء سربازان امام حسین(علیه السلام) قرار دادی مرا کمک کن که جزء سربازان واقعی امام علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) باشم. ان‌شاءالله.

اما سخنی چند با برادران هم‌رزم، چه آن‌هایی که در سپاه هستند و چه آن‌هایی که در بیرون از سپاه. از آن‌ها می‌خواهم با هم برادر باشند و در هر جایی که هستید، خدا را فراموش نکنید. از همه شما خداحافظی می‌کنم0 اگر از من بدی دیدید، به خاطر خدا ببخشید و امام(قدس سره) را یاری کنید.

و اگر جنازه من آمد کنار برادرم شهید محمد فلاحی در خلیل‌آباد دفن کنید ... سخنی چند با پدر مهربان خود. پدر جان! از تو می‌خواهم که وقتی خبر شهادت مرا شنیدید، صبر کنید و اگر گریه می‌خواهی بکنی به مظلومیت امام حسین(علیه السلام) گریه کن و بر سر در خانه‌ام پرچم سرخ امام حسین(علیه السلام) را بزنید و تا می‌توانید بچه‌هایم را اسلامی ‌تربیت کنید و به آن‌ها بگویید پدر شما برای چه شهید شده است ... اما سخنی چند با همسرم که از آن روزی که با من ازدواج کرد، با زندگی و مشکلات آن روبرو بود، جداً از او می‌خواهم که مرا حلال کند چون دوران انقلاب و بعد از انقلاب من کم توانستم به زندگی برسم .... خداحافظ شما به امید پیروزی لشکریان اسلام بر کفر جهانی و به انتظار آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف).

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگه‌دار. مرگ بر آمریکا شیطان بزرگ.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:26 ] [ ابوالفضل براتیان ]

شهید صفرعلی (محمد) زارعی در دوم شهریورماه سال 1341 در خانواده‌ای مستضعف در روستای خلیل‌آباد از توابع شهرستان خمین متولد شد. پدری نابینا داشت که با مشقت فراوان رزق حلال بر سفره خانواده می‌گذاشت و زندگی را به سختی می‌گذراند. محمد و دو خواهرش در چنین خانواده سخت‌کوشی پرورش یافتند. او از دوازده‌سالگی شروع به کار کرد و هیچ‌گاه فرصت پیدا نکرد تا درس بخواند و در جوانی فقط در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. پس از مدتی کارگری ساختمانی به عنوان بنای گچ کار شروع به کار کرد و در سال 1356 ازدواج کرد. او در هنگام شهادت یک پسر و دو دختر داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حمله ناجوانمردانه حزب بعث عراقی به کشور عزیز اسلامی‌مان او نیز همچون سایر مردان غیور این سرزمین برای دفاع در مقابل دشمن متجاوز راه جبهه را در پیش گرفت و علی‌رغم داشتن زن و فرزندانی که به او احتیاج داشتند، به عنوان بسیجی از سوی تیپ 17 علی بن ابی‌طالب(علیهماالسلام) به جبهه جنوب رفت و در عملیات محرم به عنوان آر پی چی زن گردان روح‌الله(قدس سره) شرکت کرد. به نقل از هم‌رزمانش شجاعانه و مردانه جنگید و در مرحله سوم عملیات در شانزدهم آبان ماه سال 1361 هنگام درگیری با نیروهای عراقی در منطقه موسیان به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:24 ] [ ابوالفضل براتیان ]

به‌درستی که خداوند دوست دارد کسانی را که مجاهده می‌کنند در راه خدا به‌ صورت سدی آهنین و محکم.

اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ. خداوندا توفیق شهادت در راهت را به من ارزانی فرما.

با سلام به مهدی صاحب‌الزمان امام عصرمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با سلام به نایب بر حق او، امام عزیزمان خمینی(قدس سره) بزرگ و با سلام به ملت شهیدپرور ایران.

تذکرات خودم را به عنوان یک پیام شهید برای شما ملت عزیز و پدر و مادر مهربانم شروع می‌کنم:

اولاً اگر به گفته‌ی قرآن کریم ما اسلام را یاری نکنیم، ملتی خواهند آمد که خدا را یاری نخواهند کرد و به‌ جز ذلت و خواری بر ما نخواهد بود و در آخرت به‌ جز عذاب الهی در پیش نخواهیم داشت. پس ما موظف به حمایت از اسلام و نگهداری امانت بزرگ الهی هستیم و لذا برای لبیک به این حمایت به جبهه جنگ آمدیم و برای ادای دین خود در راه خدا مجاهده کرده‌ام و برای روسفید بودن در پیش شهدا در روز رستاخیز دنباله‌رو آن‌ها شدم و خود را در راه الله فدا کردم. ثانیاً مواظب باشید اسلام را با اسلام نما و حق را با حق‌نما اشتباه نگیریم و به یاری حق‌نما که در واقع باطل است، نرویم و به این خیال باشیم که حق را یاری می‌کنیم و ثالثاً مواظب باشید که هرگز از ولی‌فقیه و امام(قدس سره) عزیزمان جدا نشوید و همیشه گوش به فرمان او باشید و مجری دستورات او باشید و دنباله‌روی روحانیت در حفظ ولایت‌فقیه و رابعاً از تمامی شما مردم به عنوان یک وظیفه‌ی شرعی می‌خواهم که حمایت خودتان را از اسلام با جان و مال فروگذار نکنید که خدا با شماست و خدا با نیروهای غیبی که شما نمی‌توانید آن‌ها را ببینید، شما را یاری خواهد کرد.

اما پیامی به پدر و مادر و خانواده عزیز خودم.

خدمت پدر و مادر عزیزم و زن و بچه‌هایم، نسرین و احمد و ندا سلام عرض می‌کنم و امیدوارم که مرا از صمیم قلب ببخشید. همسر عزیزم بعد از شهید شدن من شما آزاد هستید و اختیار خانه و بچه‌هایم با پدرم است و وصی من پدرم است و شما پدر عزیزم بگذارید همسرم هر چه می‌خواهد در خانه بماند، قدمش روی چشم، احترام او احترام من است که سرپرست بچه‌هایش بماند اگر که نخواست و خواست برود، در خانه را به روی او باز بگذارید که هر چه خواست بردارد که خودش راضی باشد که مهریه او که 6 هزار تومان می‌باشد، به او بدهید و امیدوارم که‌ ای مادر مهربانم که این رنج‌ها برای من کشیدی تا به این نهال رساندی و در راه خدا آزاد کردی، مرا از صمیم قلب ببخشید و شیر پاکت را حلالم کنید و امیدوارم پدر جان شما بچه‌های مرا طوری بزرگ و تربیت سازی که مانند خودم در راه خدا مجاهده کنند.

در ضمن محل دفن من خلیل‌آباد و وصیت‌نامه من را طاهر گرامی سر قبرم بخواند و من را پهلوی جعفر توکلی دفن کنید و امیدوارم طاهر گرامی این مسائل را که می‌گویم، سر قبر من مو به مو در انظار جمعیت اعلام کنید..... هر کس وصیت‌نامه من را آن موقع خواند، غیر از این گفتار باشد، جلویَش را می‌گیرم.

مقدار بدهکاری که من دارم:

به علی‌اکبر زارعی هزار و صد تومان 1100

به صندوق ده، پانصد تومان 500 ... والسلام.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:23 ] [ ابوالفضل براتیان ]

بسم‌الله الرحمن الرحيم

از طرف جعفر توكلي:

خدمت پدر بزرگوارم و مادر عزيزتر از جانم و دلم سلام و دعاي مخصوص مي‌رسانم و اميدوارم كه حالتان خوب باشد. پدر و مادر عزيزم براي ما رزمندگان دعا كنيد و دو خواهر و برادرم را دعا و سلام مي‌رسانم. خانواده برادرم را سلام و دعا مي‌رسانم. به خانواده دایي هم سلام و دعا مي‌رسانم. مادر عزيزم مدتي است كه شما را نديده‌ام واقعاً دلم برايتان تنگ شده است. مشهدي كاظم و خانواده‌اش را سلام و دعا مي‌رسانم.

خداحافظ - حلالمان كنيد 16/7/1360.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:21 ] [ ابوالفضل براتیان ]

شهيد جعفر توکلي در یکی از روزهای زیبای خداوند در سال 1335 در روستاي سرسبز خليل‌آباد، در خانواده‌اي مذهبي و فقير که از دل زمین سخت، نان با برکت در می‌آوردند و بر سفره می‌نشاندند، چشم به دنيا گشود.

از همان دوران کودکي هوش و علاقه خاصي به درس خواندن داشت. از 6 سالگي پا به مدرسه گذاشت و چهار کلاس که درس خواند پدرش که وضع مالي خوبي نداشت، نتوانست درس بخواند و از همان کودکي به کمک پدرش شتافت تا کمک کار پدر باشد و در امرار معاش خانواده سهمی ناچیز داشته باشد.

زماني که بچه بود به شهرهاي مختلف به دنبال کار کردن رفت و به مرور زمان گچ‌کاري ياد گرفت و از زماني که انقلاب شروع شد در تظاهرات شرکت مي‌کرد و پيرو خط روحانيت مبارز بود. قبل از پيروزي انقلاب در زمان بختيار معدوم مدت پانزده روز به دست مزدوران شاه در زندان بود و آن قدر به او شلاق زده بودند که بدنش سياه شده بود ولي دست از مبارزه بر نداشت.

در جریان جنگ تحمیلی زمان زیادی نکشید که به جبهه اعزام شد. در جبهه‌هاي مختلف با مزدوران بعثي به مبارزه می‌پرداخت. از جمله مدتی در گروه شهيد دکتر چمران شرکت کرد، حضور فعالش در جبهه سیزده ماه به طول انجامید. او به عنوان بسیجی و داوطلب به جبهه اعزام شده بود و از افتخاراتش این است که هم دوره و هم‌رزم شهید چمران در جنگ‌های نا منظم بوده است. فعالیت او به عنوان بسیجی گردان عاشورا از تیپ 25 کربلا تا نهم آذر ماه سال 1360 ادامه داشت که سرانجام در منطقه عملیاتی بستان بر اثر اصابت ترکش به سینه و سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش را در کنار دیگر شهیدان روستای خلیل‌آباد به خاک سپردند.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:تو, ] [ 12:21 ] [ ابوالفضل براتیان ]

پاسدار شهید محمدقربان براتیان فرزند حجت در تاریخ اول فروردین ماه سال 1348 در روستای خلیل ‌آباد از توابع شهرستان خمین در خانواده‌ای مذهبی و ساده‌دل و روستایی که یکرنگی و صمیمیت در بین آن‌ها موج می‌زد، دیده به جهان گشود.

وقتی کودکی را می‌گذراند بذرهای انقلاب می‌رفت شکوفا شود و ثمر دهد. در خانواده‌ای به دنیا آمد که وضع معیشت، متوسط بود ولیکن سایه‌ای از ایمان و دینداری بر آن بال گسترده بود. محمدقربان پیش از انقلاب دوره‌ی ابتدایی را تحصیل کرد و هنگام پیروزی انقلاب اسلامی‌ تنها نه سال داشت. ولی حضورش در مراسمات و محافل روستایی خوب بود.

مدتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌ و آغاز جنگ تحمیلی 8 ساله علیه این مرز و بوم کم کم با دیدن دوره‌ی آموزش نظامی‌ آماده‌ی دفاع از انقلاب می‌شد. بالاخره چند نوبت همراه بسیجیان غیور به جبهه رفت. در هجده سالگی ازدواج کرد. پس از شرکت در چند عملیات از سوی بسیج، عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی‌ شد و پس از مدت زمانی هنگامی‌ که در گردان روح الله(قدس سره) خدمت می‌کرد در عملیاتی پدافندی در بیست و یکم تیر ماه سال 1367در منطقه‌ی عملیاتی میرسور بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در روستای محل تولدش به خاک سپردند.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:19 ] [ ابوالفضل براتیان ]

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خدا و با درود و سلام بر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب بر حقش امام خمینی(قدس سره) و با درود و سلام بر خانواده شهدا و با درود و سلام بر رزمندگان اسلام که با خون خود، درخت اسلام را آبیاری کردند و با درود و سلام بر شما ملت ایران که در پشت جبهه رزمندگان اسلام را یاری می‌کنید و اینک محمدقربان براتیان وصیت‌نامه خود را آغاز می‌کند.

از پدر و مادر و خانواده‌ام می‌خواهم که برای من گریه نکنند. هر چه دارم، به خانواده‌ام می‌رسد و اگر به جایم بچه ماند، به او تعلق می‌گیرد و هیچ بدهکاری و طلبکاری ندارم  به کسی. محل دفن خلیل‌آباد باشد. از تمام فامیل طلب بخشش دارم.

خداحافظ

مورخ 5/12/1365

پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): برترین شهداء آنانند که در صف مقدم با دشمنان می‌جنگند و روی از نبرد بر نمی‌گردانند، تا آن که شهید شوند.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 12:18 ] [ ابوالفضل براتیان ]

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

" متن وصیت نامه شرعی"

 به نام خداوندیکتا آغاز میکنم. به نام  خدائی که میدانیم ناظر براعمالمان است.به نام خدائی که  هیچیک از کارهایمان از او پوشیده نیست.وبه نام خدائی که خریدار تلاشمان میباشد.آنهم به قیمتی که خود وعده داده است  (بهشت رضوان )

درود وسلام فراوان به پیشگاه مقدس حضرت مهدی (عج)درود و سلام بر رهبر کبیر وابر مرد زمان آیت‌الله العظمی امام خمینی

درود و سلام برشهدای به خون خفته تاریخ اسلام ازکربلای حسینی تا کربلای خمینی درود وسلام بر روحانیت درخط امام که همان خط اصیل اسلام است. درود وسلام برتمامی خدمتگزاران اسلام درود وسلام برخانواده های شهدا که با صبر واستقامت وایثار به انقلابمان جانی تازه دادندودرود وسلام برحامیان جمهوری اسلامی ایران ووارثان حقیقی خون شهدا.

اینجانب ازکلیه دوستان وآشنایان واقوام ازنزدیکان گرفته تا امت 36 میلیونی عاجزانه میخواهم که پاسدار خون شهیدان عزیز باشند و هیچگاه نگذارند به مقدسات این مملکت اسلامی توهین ویا تجاوزی بشود زیرا شما عزیزان وارثان خون شهدا هستید واگر خدائی نکرده کوچکترین خدشه ای به ثمره خون شهیدان یعنی حکومت جمهوری اسلامی  وارد بشود درپیشگاه خداوند متعال و شهدای راه خدا مسئول می باشید.

لذاتقاضای این بنده حقیر از شما عزیزان اینست که تا آخرین لحظات عمر شریفتان از رهنمودهای امام امت خمینی عزیز وابرمرد زمان

 اطاعت توام باعمل داشته باشید.

باشد که انشاءالله ثمره خون شهدای اخیر درخت جاودان اسلام را بارورتر سازد و همچنین زمینه ای برای ظهور امام مهدی  (عج) باشد واین چند قطره خون ناقابل هم همراه با خون کلیه شهدای اسلام لیاقت آبیاری درخت اسلام را داشته باشد.

وحال چند کلامی با پدر ومادرم: که ای پدر ومادر یاددارم که شماها آرزوی دامادی مرا داشتید پس به شما بگویم که به آرزوی خویش رسیدید و من دامادگشتم وبرمن گلوله ویا تکه‌ای ازخمپاره واردگشت ومرادریافت ومن در آن لحظه است که انشاءالله به خدایم ورسول خدایم وبه ولی امرم لبیک گفته‌ام واین لبیک همان بله دامادی است وشهادت برایم عشق است ،وراه خدا معشوق برای من می باشد ودامادی برایم از این بهتر وجود ندارد وانشاءالله که شماهم با آغوش باز وصبری خداپسندانه ازاین دامادی استقبال کنید"انشاءالله"

درپایان ازکلیه کسانیکه از اینجانب به آنها آزار ویا در مورد آنها بدی کرده‌ام تقاضای عاجزانه دارم که مرا ببخشند واز تمامی دوستان وآشنایان واقوام می خواهم که برای من دعا کنند باشد که این حدیث رسول اکرم (ص) که فرموده اند: دعاء الأخ لآخيه بظهرالغيب لايرد   یعنی دعایی که برادر پشت سر برادر (دینی) خود کند ردشدنی نیست ، درمورد این بنده حقیر گنه کار صادق شود وماهم مورد شفاعت قرارگیریم "انشاءالله "

درضمن چند نکته‌ای درمورد اموال منقول وغیر منقول (دارائی پولی)

کلیه اموال منقول که همان اجناس خانگی است متعلق به زندگی پدر ومادرم است وصرف امور منزل می باشد.

وکلیه دارائی مالی اینجانب که مقدار چشمگیری هم نمیباشد در درجه اول صرف امور نماز و روزه هائی که احتمالا" فراموش شده وبقیه دارائی را به حساب یکصد امام بریزید و اگر از برادرانم کسی نماز وروزه های قضاء مرا بعهده گرفته تمامی پولهایم  را به حساب یکصد امام بریزید.

بارخدایا ازتو میخواهم  که از گناهانم درگذری وبا ظهور مهدی  (ع) وحتی کنار ایشان امام امت وامید مستضعفان جهان را برای اسلام ومسلمین نگهداری.

والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته                         ومن الله التوفیق الطاعه والشهاده

حجت کاظمی             مورخه 9/5/1362


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 11:40 ] [ ابوالفضل براتیان ]

زندگی نامه :

شهید حجت اله کاظمی  در 15 تیر ماه 1338 مصادف با نیمه شعبان در محله سراسیاب دولاب در تهران به دنیا آمد. پدرش به شغل بنایی اشتغال داشت. وی مقطع ابتدایی را در دبستان دلگشا(مبعث فعلی) تا ششم نظام قدیم ادامه داد. سپس وارد دبیرستان های فروزان بیرجندی، دهخدا و ابوریحان شد و با مدرک دیپلم طبیعی فارغ التحصیل شد. پس از آن در یک دوره کلاسه های مهندسی رادیو و تلوزیون را نیز گذراند. ایشان قبل از انقلاب به صورت مخفیانه اقدام به تشکیل هیئتی از جوانان و هم کلاسی های و هم محلی های خود نموده بود که به بحث در باره رساله امام خمینی (ره)  می پرداخت. ارادت وی به حضرت امام تا حدی بود که روز ورود امام به ایران در زمره کمیته استقبال از ایشان قرار داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی از خدمت نظام معاف شد و برای خدمت به جمهمری اسلامی وارد فعالیت های فرهنگی و مذهبی در مسجد موسی بن جعفر (ع) و باب النجات شد. عمده فعالیت های وی در مسجد تشکیل بسیج و آموزش بچه های بسیجی، مسئولیت امور فرهنگی مسجد، نگهبانی خیابانی، تشکیل تعاونی اسلامی و مسئولیت یا حفاظت از صندوق های انتخاباتی بود. او بین سالهای 57 تا 59 اقدام به راه اندازی هیئتی  مذهبی به نام "مکتب  پیروان اسلام" کرد. سپس به استخدام شرکت واحد در آمد و در تعمیرگاه شماره چهار نازی آباد مشغول به کار شد. و پانزده روز  پس از استخدام در شرکت واحد، جنگ تحمیلی شروع شد و ایشان به همراه گروه مقاومت بیست دو نفری مساجد تهران عازم جبهه های  غرب کشور گردید و در عملیات های پدافندی مهران در منطقه کنجانچم حضور یافت و پس از شنیدن اخبار درگیر های تن به تن در خرمشهر با گرفتن حکم ماموریت از فرماندهی ایلام به همراه دوستان هم رزمش به آبادان و خرمشهر  رفت و در عملیات های پدافندی شهر آبادان حضور پیدا کرد. پس از نوروز 1360 برای رتق و فتق امور فنی و تعمیراتی شرکت واحد به پشت جبهه اعزام شد. برخی از عملیات هایی که آنها شرکت داشتند عبارتند از : فتح المبین، بیت المقدس یا آزادی خرمشهر، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجرمقدامتی 1و2و3و4و که ایشان در عملیات های بیت المقدس و والفجر مقدماتی بر اثر ترکش خمپاره دچار موج گرفتگی شده بود و از ناحیه صورت مجروح گردید. و نیز در عملیات والفجر 3و4  و به مدت نه ساعت در اسارت نیروهای بعثی بود که با هوشیاری موفق به فرار شده بود. وی در جبهه ،آرپی جی زن و تک تیر انداز بود. شهید کاظمی در آخرین حضور خود در عملیات والفجر چهار، پس ار مجروح شدن فرمانده گروهان از سوی شهید همت به فرماندهی گروهان منصوب شد. سرانجامدر همان عملیات در منطقه پنجوین عراق میان ارتفاعات 1904 پس از  نبردی تن به تن و بر اثر انفجار نارنجک از سوی دشمن در تاریخ 29 آبان 1362 به درجه رفیع شهادت رسید و پیکرپاک این شهید به دلیل آنکه در خاک عراق واقع شده بود یازده سال پس از شهادت به ایران آورده شد. ودر31 خرداد 1375 در بهشت زهرا قطعه 27 ردیف 23  به خاک سپرده شد. هم اکنون خانواده شهید کاظمی در سراسیاب دولاب ساکن هستند و کوچه محل زندگی انها به یاد او نام گذاری شده است.


برچسب‌ها:
[ شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, ] [ 11:39 ] [ ابوالفضل براتیان ]

ين شهيد والامقام در وصيت نامه خود به ملت شريف ايران توصيه مي كند كه پشتيبان ولايت فقيه و دنبال رو خط سرخ امامت باشند.
در بخش ديگري از اين وصيت نامه آمده، وقتي خبر شهادت مرا شنيديد صبور باشيد و براي مظلوميت امام حسين (ع ) گريه كنيد و بر سر درب خانه ام پرچم سرخ امام حسين (ع ) را نصب كنيد.
وي به همسر خود در وصيت نامه اش سفارش مي كند فرزندانم را اسلامي تربيت كن و سبك زندگي اسلامي را از كودكي به آنها بياموز.
شهيد محمد طاهر گرامي در سال 1328 در روستاي خليل آباد خمين ديده به جهان گشود و پس از 30 ماه رشادت و فداكاري در جبهه حق عليه باطل در عمليات خيبر در جزيره مجنون در پنج اسفند 1362 به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

ولي الله گرامي در گفت و گو با ايرنا افزود: برادر شهيدم در احسان ونيكوكاري و دستگيري از نيازمندان همواره پيش دستي داشت و خصلت هاي خداگونگي و معنوي در سراسر وجودش موج مي زد.
گرامي ادامه داد: پس از پيروزي انقلاب اسلامي يكي از اعضا تشكيل دهنده كميته هاي مردمي براي رفع مشكلات و نيازمندي هاي محرومان درخمين برادر شهيدم بود و درك بالايي كه از زندگي داشت در او آرامشي عميق و براي هركسي كه با او مراودت داشت همراه با خير و بركت بود.
وي افزود: برادرم از كودكي انس با قرآن داشت و 6 ساله بود كه حافظ چند جزء از قرآن كريم شد.
وي بيان كرد: برادرم روزها كمك حال پدرم در كارهاي كشاورزي بود و شب ها نيز به قرائت قرآن مجيد و مطالعه زندگينامه ائمه مي گذراند.


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 23 آذر 1400برچسب:, ] [ 12:54 ] [ ابوالفضل براتیان ]
.: Weblog Themes By salehon :.

درباره وبلاگ

جهت شادی روح شهدا و امام شهدا ((صلوات))
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
تو (1)
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 31
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 13
بازدید کل : 6924
تعداد مطالب : 131
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


ساعت فلش مذهبی جنگ دفاع مقدس ذکر روزهای هفته

نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by itwebsite.ir